جدول جو
جدول جو

معنی درنه بازی - جستجوی لغت در جدول جو

درنه بازی
شاه وزیر بازی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
خیمه شب بازی، در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ سیم یا نخ به حرکت می آورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آن ها حرف می زند (می زنند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرقه بازی
تصویر خرقه بازی
به وجد و سرور آمدن صوفیان هنگام سماع، پایکوبی و جامه دریدن آنان در حالت وجد و حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طره بازی
تصویر طره بازی
ترنابازی، نوعی بازی دسته جمعی که با انداختن قاب به وسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد و دزد را مشخص می کنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات می کند
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان نیمبلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 92هزارگزی شمال باختری قاین و 11 هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 216 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَقْ قَ / قِ)
بازی کردن با طرقه یا ترقه که بازیچۀ کودکان است. رجوع به ترقه شود
لغت نامه دهخدا
در تداول لوطیان، رذالت و پستی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طُرْ رَ / رِ)
بازی که اطفال بازند و آن چنان است که کرباسی را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند و در محاوره هر چیز تاب داده را طره گویند و لهذا اطلاق آن بر تازیانه که در عرف هند کره خوانند نیز درست شده و اغلب که کره مغیر آن است:
اگرچه رفته بسر دور طره بازی مخلص
ولی چو طرۀ زلف تو دید تاب ندارد.
مخلص کاشی (از آنندراج).
و در تداول محلی گناباد و بعضی نواحی دیگر آن را ’درنه بازی’ گویند. درنابازی
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
تقلید از حالت مرده.
- مرده بازی درآوردن، خود را به مردگی زدن. خود را به مردن زدن. مردگی نمودن به دروغ. تماوت. (یادداشت مرحوم دهخدا). نعش افتادن. بی حس و حرکت افتادن چون مردگان
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ / بِ)
با گربه بازی کردن. گربه را دوست داشتن و با او وررفتن
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
در فارسی باستان، نام ماهی در عهد هخامنشی مطابق ماه بابلی ابو، و ژویه و اوت فرنگی. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
به ترتیب دادن حزب و به کار اجتماعات و احزاب و گروه های مختلف پرداختن
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
کنایه از دورنگی چرا که سینۀ باز دورنگ میباشد یعنی سیاه و سفید. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
مرادف شب بازی است. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(خِ قَ / قِ)
عمل خرقه باز. با خرقه دست افشانی و پایکوبی کردن در حال وجد و حال. (از آنندراج) :
مغنی ز اشعار من این غزل
به آهنگ چنگ اندرآور عمل
که تا وجد را کارسازی کنم
برقص آیم و خرقه بازی کنم.
حافظ (از آنندراج).
گهی می کرد مه را خرقه سازی
گهی می کرد با مه خرقه بازی.
نظامی.
مکن تا در غمت ناید درازی
چو زاهد ممسکی در خرقه بازی.
نظامی.
چو گرگ افزون بود در چاره سازی
شبان را کرد باید خرقه بازی.
نظامی.
بیا مطرب ای مایۀ دل خوشی
که صوفی کند زآن ملامت کشی
بگو تا دمی خرقه بازی کنم
همی دلق خود را نمازی کنم.
امیرخسرو.
فلک هم خرقه بازیها کند بر دور میخانه
چو از رندان دردی کش سراید های وهو اینجا.
غزالی مشهدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گربه بازی
تصویر گربه بازی
با گربه بازی کردن با گربه ور رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تازیانه بازی کرباس را تازیانه وار تاب داده بازی کنان بر هم زنند بازیی است کودکان را و آن چنان است که کرباس را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره بازی
تصویر قره بازی
ترکی سیاسرمه ازگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرقه بازی
تصویر طرقه بازی
نادرست نویسی ترغه بازی تراکه بازی بازی با طرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
لعبت بازی خیال بازی شب بازی خیمه شب بازی: (ور بشاهی سر فرازی میکنی طفل راهی پرده بازی میکنی) (عطار اسرار نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه بازی
تصویر خرقه بازی
جامه دریدن صوفیان هنگام سماع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
مکر، فریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طره بازی
تصویر طره بازی
ترنا بازی، نوعی بازی که در آن پارچه ای را مثل تازیانه تابیده و با آن بازنده را می زنند
فرهنگ فارسی معین
بازی ترنا، شاه وزیر بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
سنتی است نیکو، میان دامداران مازندرانی که براساس آن هرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی که شالکتک کا، هم گویند
فرهنگ گویش مازندرانی